مثل نردبان

مشخصات بلاگ

براى همیشه خودتان را آماده نگه‏دارید تا انقلاب - به هر طریق که اقتضا مى‏کند - از شما استفاده کند. این یادگارى را با هم داشته باشیم. یک وقت، بهترین استفاده از یک انسان زنده و عاقل و باشعور این است که مثل نردبان بشود و یک نفر پایش را روى دوش او بگذارد تا دستش به جایى برسد که کارى انجام بدهد. چه اشکالى دارد؟ اگر مصلحت انقلاب و کشور اقتضا مى‏کند، باید چنین کارى هم کرد.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با موضوع «منیّات» ثبت شده است

وقت هایی هست که نیاز دارم با خودم باشم و از تنهایی لذت ببرم.

 

 

پ نوشت ها :

 

·         این جمله­ ی حکیمانه ای بود که امشب از یکی از مستندهای شبکه مستند صدا و سیمای مهندس ضرغامی شنیدم.
دیدم همه­ی حرف هایی که باید برایشان داستان ها سر هم می کردم و سرایش ها می نمودم و آسمان ها! و ریسمان ها! به هم می بافتم تا بلکه اعلام بازگشت خوبی به این دنیای گیج و گم مجازی از آب دربیاورم را در یک جمله­ خلاصه کرده و کیست نداند که : خَیرُ الکَلام ما قَلَّ وَ دَلّ !

·         آدمهای مریضی هستند که فوراً بتوانند حکمت جمله­ی فوق را نادیده گرفته و از آن این چنین استخراج کنند : این بابا هم درگیر و گرفت اندیویژوالیسم مفرط ناشی از گرایش به ترانس مدرنیسم و درغلطیدن به فضای ابزوردِ آرتِ خرد گریز خودش را گم کرده و ...

·         آدمهای مریض دیگری هستند که بخواهند از میزان بی اخلاصی موجود در تک خط بالا باخبر شوند و احیاناً یخه­ی ریا و تزویر ما را دودستی بگیرند و ...

·         آدم های مریض دیگری هستند که امر و به معروف و نهی از منکرشان همچی خوشگل! گل کند و دلشان هوای سراغ گرفتن از تقوای ما کند و ...

·         آه ... آه که عمرم را به دوستی با این دست آدم ها تلف کردم . آه ! آه خیلی عمیق . خوبی تلف کردن وقتت با خودت و برای خودتت دست کم اینست که پس فردا یخه ی کسی را نمی گیری و مثل این دست بیماران گرامی برای ملت نه درد می سازی و نه نتیجتاً نسخه می پیچی ...

·         چندیست با جناب خواجه خوش کنار آمده است احوال ما :

عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگوی
                                                نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند ...

  • احسان نمازی


من! احسان نمازی ، این موجود 27 ساله­یِ بداخلاق ِ بزرگتر از دهان ِ خود حرف زن ِ بیش از توان ِ خود آرزو دار ِ بیش و کم نوشتن دوست دارِ ریشو! البته تناسب چندانی با آنچه .IRبلاگ دوست داشته برای آنها رسانه ای را فراهم کند ، یعنی "متخصصان" و "اهل قلم" ندارم الا اینکه هر از چندی به سرم می­زند که بنویسم! بعد هم این پروسه ی به سر زدن! به اینجا می کشانَدَم که بنا کنم از آن جهان ِ واقع! هلک هلک خودم را بکشانم تا پای این پنجره یِ مجازیِ مخوفِ رو به این دهکده ی جهانی باز شو! و بعد اینجاست که یکهو می بینم دلم نمی کشد! دلم نمی کشد توی همان وبلاگ ِ فکسنی که تا چند ماه پیش همین طور راه به راه تویش نوشته افکنی! (فعل رو دارید؟!) می نمودم بنویسم! فضایش تنگ است و دل تنگ تر کن ( که دل خودش همیشه تنگ است ) و چراغ بزم نوشتن کور کن! اینست که باز هلک هلک برمی داری می روی در ِ این بنگاه ِ بلاگ! و آن بنگاهِ بلاگ! تا که مثلاً کجا یک فروند! وبلاگ کده ی دلچسبِ دل خواه ِ دل کش ِ دل پسند ِ دل جور! (یعنی جور با دل!) پیدا بشود و دل رضا دهد به مهاجرت و اثاث کشی! و نهایتاً گرفتن برگ اقامت موقتی دیگر! و خلاصه : دوباره نوشتن!
این بار هم قرعه افتاد به نام بنگاه نوشته پراکنی ِ
http://blog.ir !
قدیمی هایی که از وبلاگ سابق و شاید از وبلاگ های سابق پایشان به این جا باز می شود که ما را می شناسند! به مابقی رهگذران عزیز نیز وعده خواهم داد خیلی طول نکشد تا به این شناخت ِ خالی از هرگونه فایده ی "خُسران" خیز! دست یابند . شاید همین پست را هی کامل تر کنم! شاید هم شرحه شرحه و قطعه قطعه مختصات فکر نداشته ی گیج و ویج خود را این جا و آن جای وبلاگ! به دست نسیم مجازی ِ انتشار بسپارم! القصه اینکه سلام! و سلام القصه! و البته : "بسم الله" ...

بعدالتحریر:
+ به دلیل تحمیل شرایط طبیعی و غیرطبیعی عارضه ای به نام "زندگی" بر موجودیتی به نام "من"! وقت بسیار محدود! قفل شده! بی نظم! و غیرقابل قولی! دارم! اینست که عزیزان و گرامیان و سروران بی جوابی ، بی سرزنی ، بی وقتی و سایر "بی"بی های ناگزیر بنده را از سر لطف ببخشایند و ... همین دیگر ببخشایند ... دم شما گرم! خیلی بزرگوارید.

  • احسان نمازی